تازه های کتاب
تازه های انتشارات کتاب ناب
بایسته های فرهنگ
سازمان های فرهنگی
- شورای وزارت خانه های فرهنگی، گامی درجهت تحقق حکمرانی فرهنگی
- حکمرانی فرهنگی
- برنامه اصلاحات معاونت فرهنگی
- حکمرانی در شکل کلان نیاز دارد، بداند در کجا سفت و کجا منعطف باشد
- انتصاب دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور
- نادره رضایی، معاون امور هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شد
- فعالیتهای معاونت فرهنگی وزارت ارشاد در جهت اهداف انقلاب اسلامی است
مسائل نظری
حوزه علمیه
دانشگاه
- انتشار کتابهای فقهی درباره مسائل روز
- گزارشی از حضور استاد احمد مبلغی در مجمع جهانی فقه اسلامی
- ادله فقهی الزام حاکمیت به حجاب
- ظرفیتها و چالشهای استفاده از فقه در تقنین
- حجاب امری اجتماعی، با امکان قانونگذاری
- مسئله اجازه همسر، نیازمند بحث فقاهتی است
- کسانی که در اصول تابع دیگران باشند، نباید خود را مجتهد بدانند
- تمدید مهلت ارسال اثر به پنجمین دوره انتخاب کتاب برگزیده دانشگاهی
- بازسازی منابع تاریخی مفقود شیعه
- رتبهبندی علمی دانشگاهها، پژوهشگاهها و مؤسسات آموزش عالی وابسته به حوزه علمیه قم
- انتصاب ریاست نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها
- ۱۳ دانشگاه ایرانی در جمع هزار دانشگاه برتر دنیا
- ضرورت پردازش دادههای علمی و کتابخانهای
- دکتر محسن جوادی معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد
علمی آموزشی
علمی پژوهشی
هنر
- وضعیت فلسفه در سده اخیر حوزه علمیه قم
- فقهی که بخواهد نظریهپرداز باشد، در بستر درسهای تخصصی و پژوهشهای آزاد شکل میگیرد
- ضرورت پرداختن به مکتب فقهی و اصولی امام خمینی (ره)
- قطب فرهنگی اسلام «عقل» است
- مدیر حوزه های علمیه خواهران کشور انتخاب شد
- جامعه الزهراء س یادگاری پربرکت از حضرت امام ره
- تغییر و تحول در نظام آموزشی حوزههای علمیه
اخبار و مسائل کتاب
نقد و معرفی کتاب
- برنامه اصلاحات معاونت فرهنگی
- حکمرانی در شکل کلان نیاز دارد، بداند در کجا سفت و کجا منعطف باشد
- فعالیتهای معاونت فرهنگی وزارت ارشاد در جهت اهداف انقلاب اسلامی است
- برگزیدگان همایش بیست و پنجم کتاب سال حوزه
- صدور پروانه فعالیت کتابفروشان
- مصوبات جلسات 645 تا 647 هیات انتخاب و خرید کتاب
- علیرضا مختارپور، رئیس کتابخانه ملی و مهدی رمضانی، سرپرست نهاد کتابخانههای عمومی کشور شد
اقتصاد
اجتماعی
- باید امید آفرینی کنیم
- طرح اصلاح قیمت بنزین می توانست بهتر از این اجرا شود
- خواستار استمرار معافیت مالیاتی اصحاب فرهنگ، هنر و رسانه هستیم
- در عرصه جنگ اقتصادی، به طور قاطع دشمن را عقب می زنیم
- دولت خسته نیست
- فعالیت 11 هزار و ۹۰۰ رسانه دارای مجوز در کشور
- افرادی که نفوذ پیدا می کنند داغترین شعارهای حاکمیتی را میدهند
- وفاق ملی ضرورت تداوم انقلاب اسلامی
- ادله فقهی الزام حاکمیت به حجاب
- ثبتنام بیمه درمان تکمیلی اصحاب فرهنگ، هنر، رسانه
- مسئله اجازه همسر، نیازمند بحث فقاهتی است
- بیانیه تشکر و قدردانی بیش از چهل نفر از علما وفضلای حوزه علمیه خطاب به اقای دکترجوادی
- بیانیه تشکر و قدردانی بیش از چهل نفر از علما وفضلای حوزه علمیه خطاب به اقای دکترصالحی
- نگاهی به اندیشه آیت الله هاشمی رفسنجانی ره
1391/10/22 20:37
گذرى در نصوص اميرالمؤمنين بر امامت امام حسن مجتبى علیه السّلام | آیت الله علی احمدی میانجی، ترجمه : دکتر مهدی ناصری
چکیده: نويسنده در پاسخ به نامه و درخواست دكتر محمّد حميد الله حيدرآبادى در سال 1387 قمرى، نصوص امامت امام اميرالمؤمنين علیه السلام بر امامت امام حسن مجتبى علیه السلام را در چند گروه نقل مىكند : […]
نويسنده در پاسخ به نامه و درخواست دكتر محمّد حميد الله حيدرآبادى در سال 1387 قمرى، نصوص امامت امام اميرالمؤمنين علیه السلام بر امامت امام حسن مجتبى علیه السلام را در چند گروه نقل مىكند :
اوّل، اخبار كلّى امامت؛ مانند حديث ثقلين و سفينه. دوم، اخبارى كه نصّ بر امامت دوازده امام را به اجمال مىرساند. سوم، اخبارى كه نام دوازده امام را به صراحت ياد مىكند. چهارم، اخبارى كه بهطور خاصّ مربوط به حسنين علیهماالسلام است. پنجم، اخبارى كه در كلمات امام حسن مجتبى علیه السلام آمده است. منابع نگارنده مهمترين منابع حديثى و تاريخى شيعه و سنّى است.
درباره مرحوم آيتالله ميرزا على احمدى ميانجى (1305ـ 1379 شمسى) پيش از اين سخن گفتهايم. (سفينه، شماره 13، ص 94ـ 95) آنچه در پى مىآيد، ترجمه گفتارى از ايشان است به زبان عربى كه براى نخستينبار، به اهتمام استاد سيّد هادى خسروشاهى در فصلنامه پيام بهارستان (نشريه كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، شماره 7 (بهار 1389)، ص 75ـ90) در ضمن مقاله «اسناد و يادداشتهايى درباره پرفسور حميدالله و آيتالله احمدى ميانجى» انتشار يافته است.
براساس توضيحات استاد خسروشاهى، بيش از چهل سال پيش، پس از ملاقاتى كه در سال 1347شمسى با دكتر محمّد حميدالله حيدرآبادى دانشمند هندى مقيم پاريس در آن شهر داشتهاند، دكتر حميدالله، نامهاى به آقاى خسروشاهى نوشته و ضمن آن، در باب كتاب «اصل الشيعة و اصولها» تأليف آيتالله كاشف الغطاء، سخن گفته است. او در نامه، از نصوص اميرالمؤمنين بر امامت امام مجتبى علیهماالسلام مىپرسد. آقاى خسروشاهى نيز نامه را به آيتالله ميرزا على احمدى ميانجى ارجاع داده كه مرحوم احمدى در زمانى كوتاه ـ كمتر از ده روز ـ به آن پاسخ گفته است: يكى از نكات مهمّ در اين ميان، پيوند علمى دانشوران فريقين است در زمانى كه ارتباطات به دشوارى انجام مىگرفت. ضرورت اينگونه پيوندها را امروزه در عصر ارتباطات، بايد بسيار بيشتر از گذشته، جدّى دانست.
دكتر محمّد حميدالله، در محرم 1326 هجرى قمرى، در حيدرآباد هند زاده شد. دروس مقدّماتى را در هند خواند. كارشناسى تا دكتراى حقوق را در دانشگاههاى مختلف آلمان و پاريس به پايان رساند.
وى بر چندين زبان تسلّط داشت؛ از جمله: اردو، فارسى، عربى، انگليسى، فرانسه، ايتاليايى، آلمانى، تركى، روسى. تخصّص اصلى او فقه و قانون بينالمللى اسلامى بود و درباره اسناد و پيمانها، آثار عديده نگاشت. علاوه بر شصت سال تدريس، بيش از 160 جلد كتاب را تأليف و تحقيق و تصحيح كرد و بيش از نهصد مقاله به زبانهاى مختلف نوشت. با دائرة المعارفهاى مختلف نيز همكارى داشت. او به سال 1423 قمرى / 2002 ميلادى درگذشت.
دكتر محمّد حميدالله در ضمن نامه خود به استاد خسرو شاهى، به تاريخ 8 شوال1387 قمرى از فرانسه ـ مىنويسد:
من ديدگاههاى خاورشناسان و استناد به آنها را دوست ندارم؛ زيرا آنها ـچنان كه بر شما پنهان نيست ـ به هر بهانهاى به پراكندن صفوف اهل قبله اهتمام مىورزند.
... مولّف مرحوم در صفحه 109 سطر 13 مىنويسد:
على علیه السلام فرزندش حسن علیه السلام را وصىّ خود قرار داد.
كاش مىدانستم كه آيا براى شما امكان دارد كه مرا به مأخذ و مستندى تاريخى ارجاع دهيد كه سرور ما على ـ رضى الله عنه ـ فرزندش را ولىّ عهد ناميده است؛ چرا كه اين مطلب، اهمّيّت زيادى در تاريخ علم حقوق، نزد مسلمانان دارد. من در اين چند سال، همواره از دانشوران در اين مورد پرسيدهام و كتابها را تصفّح كردهام؛ بدون اينكه به نتيجهاى برسم. البتّه اين مطلب در كتابهاى عقايد آمده، ولى در كتابهاى تاريخ ياد نشده است. در منابع تاريخى، يك نامه براى سرور ما على علیه السلام شناخته شده، ولى در آن يادى از حكومت و امامت يا خلافت نيست؛ بلكه فقط در باب مسائل خانوادگى است. اگر وصيّتنامهاى ديگر موجود است كه از امامت ياد كرده، اين همان است كه در پىِ آنم.
اگر مرحوم مولف (شيخ محمّد حسين كاشف الغطاء) زنده بود، برخى از مواردى را كه بدان مىانديشم، بر او عرضه مىداشتم؛ مانند يك مورّخ كه احوال صدر اسلام را مىنگارد.
عافيت شما مستدام باد. محمد حميد الله.
پاسخ نامه آيت الله احمدى ميانجى
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقاى خسروشاهى
پس از سلام، نامه شريفه زيارت شد و از مضمون آن اطّلاع حاصل گرديد. از حُسن ظنّ و لطف آن دوست گرامى متشكرم. ذيلاً در جواب آن دانشمند محترم، مطالب آتيه را كه در يادداشتهاى قديمى موجود بود، به ضميمه آنچه فعلا در دسترس موجود بود، نوشتم. اميد است مقبول افتد.
آنچه اماميّه براساس نصوص متواتر و ادلّه عقلى به آن اعتقاد دارد، اين است كه امامت همانند نبوّت، منصبى الاهى است. همانگونه كه نبوّت و انتخاب پيامبر در اختيار بشر نيست، امام نيز از جانب خداى سبحانه معين مىشود. برهان اين موضوع نيز در كتابهاى كلامى ياد شده است.
بدينروى، عقيده اماميّه آن است كه خداى سبحانه، امامان دوازدهگانه را به زبان پيامبر پاك نهاد، معيّن ساخته كه توسّط آيات قرآن كريم و نصوص متواتر روشن شده است.
بر اين مبنا، براى امامت امام حسن سبط اكبر ـ صلوات الله عليه ـ به رواياتى استدلال مىشود كه به گونه متواتر نقل شده و ما، بر اساس تقسيم خود، آنها را در چند گروه گرد مىآوريم.
گروه اوّل: ]اخبار كلّى امامت[.
اخبار واردهاى كه به طور كلّى، امامت خاندان پاك نهاد پيامبر را مىرساند. اين اخبار در كتابهاى حديث و تاريخ، متواتر است كه گروهى از دانشوران علم الحديث آنها را در كتابهاى خود مانند المراجعات و عبقات الانوار آوردهاند. اين اخبار همچنين، در كتب مربوط به فضائل كه برادران اهل تسنن ما نوشتهاند نيز آمده است؛ همچون: ينابيع المودة، ذخائر العقبى، الفصول المهمة، نور الابصار، اسعاف الراغبين.
در اين گروه چند حديث ياد مىشود :
1. حديث ثقلين : «إنّي تارک فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتي و أهل بيتي.» اين حديث را دانشوران شيعه و سنّى به تواتر نقل كردهاند.
2. حديث سفينه : «مثل أهل بيتي كسفينة نوح، من ركبها نجى و من تخلّف عنها غرق.» اين حديث را نيز دانشوران شيعه و سنّى به تواتر نقل كردهاند.
3. حديث : «الخلفاء بعدي اثنا عشر كعدّة نقباء بني إسرائيل.» اين حديث را نيز دانشوران شيعه و سنّى نقل كردهاند. و قندوزى در ينابيع المودة ص 445 تا 447 بعد از ذكر اسانيد حديث، تحقيقى ژرف درباره آن آورده است.
4. حديث : «النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق و أهل بيتي أمان لأمّتي من الاختلاف.» (المراجعات، ص52)
اين باب، گسترده است. هر كه مىخواهد، بايد به كتابهايى مانند المراجعات علّامه شرف الدين، عبقات و الغدير رجوع كند.
گروه دوم: اخبارى كه نصّ بر نيابت و امامتِ امامان دوازدهگانه را به اجمال مىرساند
اينگونه اخبار در منابعى مانند اثباة الهداة ج 2، ص 244 تا 566، الكافى ج 1، ص 525 تا 535 و ينابيع المودة ص 440 به نقل از منابع معتبر آمده است.
گروه سوم: اخبارى كه نام دوازده امام را به صراحت ياد مىكند
در مورد اين اخبار، به منابع پيش گفته رجوع شود.
گروه چهارم ]اخبارى كه به طور خاصّ مربوط به حسنين علیهماالسلام است[
در اين گروه چند حديث ياد مىشود :
1. پيامبر صلی الله علیه وآله به حسنين علیهماالسلام فرمود:
«شما دو تن، اماميد و مادرتان به يقين شافعه است.» (حياة الحسن علیه السلام ، ج 1، ص 42؛ نزهة المجالس، ج 1، ص 184؛ الاتحاف بحبّ الأشراف ص 129؛ نيز: إثباة الهداة ج 5، ص141)
2. حديث نبوى :
الحسن و الحسين إمامان، قاما أو قعدا. (حياة الحسن علیه السلام ج 1، ص 42؛ إثباة الهداة ج 5، ص 142 و 137 و 134)
3. حديث نبوى :
«اين حسين، امام است و پسر امام و برادر امام، و پدر امامانِ نُهگانه.» (حياة الحسن علیه السلام ، به نقل از منهاج ابنتيميه، إثباة الهداة، ج 5، ص 129)
4. امير المومنين علیه السلام خطاب به حسنين علیهماالسلام فرمود:
«شما دو تن پس از من، دو امام و دو سرورِ جوانان اهل بهشت هستيد و دو معصوميد. خداوند شما را نگاه دارد. و لعنت خدا بر كسى كه با شما دو تن دشمنى كند.» (إثباة الهداة، ج 5، ص 133)
5. كلام ديگر علوى :
«پسرم، تو ولىّ امر و ولىّ دم هستى.» (إثباة الهداة، ج 5، ص 126؛ أصول الكافى، ج 1، ص 299)
6. كلام ديگر علوى :
«تويى ـ اى حسن ـ وصىّ من و كسى كه پس از من، به امر (امامت) مىپردازد. و تويى ـ اى حسين ـ شريك او در وصيّت. پس تا زمان حياتش، ساكت باش و تابع امر او باش. وقتى از دنيا رفت، تو پس از او، سخنگو هستى و به امر (امامت) مىپردازى.» (إثباة الهداة، ج 5، ص 140)
7. پيامبر صلی الله علیه وآله فرمود:
«حسن و حسين از عترت و اوصيا و جانشينان مناند.» (إثباة الهداة، ج 5، ص 139)
8. در كتاب اعلامالورى و كشف الغمة و الشافى آمده است كه شيعيان اتّفاق نظر دارند بر اينكه حضرت على علیه السلام امامتِ امام حسن علیه السلام را اعلام نموده است. (اثبات الهداة، ج 5، ص 133 و 135 و 148)
9. بىترديد هركس كه كمترين اطّلاعى از كتب حديث و سيره داشته باشد، به خوبى، مىداند كه امامت در دست خداوند بوده و آن را به هركس كه بخواهد، عطا مىكند و امامت، آنگونه كه پيامبر پاك صريحاً اعلام كردهاند، از آنِ فرزندان و خاندان پاك اوست. حضرت على علیه السلام در اينباره حقايقى بيان مىفرمايد كه بر دانشپژوه پىگير پوشيده نخواهد بود؛ همانگونه كه در نهجالبلاغه، خطبه 83، 93، 234، 90، 150، 143، 140، 214 و خطبههاى ديگر آمده است.
از اينرو، تعيين امامت به هيچ عنوان در دست بشر نيست؛ بلكه اين امر به دست خداوند است كه با زبان پيامبر پاك و اولياى خداوند مشخص مىگردد و پيش از اين نيز بخشى از آن را نقل كرديم.
10. مسعودى در مروج الذهب، ج 3، ص 425 مىگويد :
گروهى از مردم گفتهاند كه حضرت على علیه السلام دو پسر خويش حسنين علیهماالسلام را جانشين خويش اعلام كرده؛ چرا كه آن دو با وى در آيه تطهير شريكاند؛ و اين سخن بسيارى از افرادى است كه معتقدند امام على علیه السلام صريحاً حسنين علیهماالسلام را جانشين خود اعلام نموده است.
11. محدّث كلينى وصيّت حضرت على علیه السلام را در كافى ج 1، ص 297 تا 300 استخراج نموده است. نيز نك: اثباة الهداة، ج 5، ص 121 تا 143.
12. در سخنان ياران اميرالمؤمنين علیه السلام مطالبى هست كه بر همين امر دلالت دارد؛ مانند سخن ابنعباس :
اى مردم، اين پسرِ پيامبر شما و جانشينِ امامتان است؛ پس با او بيعت كنيد.» (حياة الحسن علیه السلام، ج 2، ص 10 به نقل از ارشاد شيخ مفيد، ص 167؛ مقاتل الطالبيين، ص 34؛ إثباة الهداة، ج 5، ص 139)
13. زمانى كه خبر شهادت حضرت على علیه السلام به گوش أبوالأسود ظالمبن عمرو (دوئلى) رسيد، در ضمن خطبهاى طولانى چنين گفت:
حضرت على علیه السلام وصيّت كرده است كه امامت پس از ايشان، به فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله و خاندان مطهر ايشان كه در اخلاق همانند پيامبرند برسد، و من اميدوارم كه خداوند پشتيبان و پناهگاهشان گردد و صدمهاى را كه از شهادت حضرت على علیه السلام در دين ايجاد شده، با امامت ايشان (امام حسن علیه السلام ) ترميم كرده و امّت اسلامى را يكپارچه، و آتش فتنه را خاموش گرداند؛ پس با وى (امام حسن علیه السلام ) بيعت كنيد تا هدايت يابيد...» (قاموس الرجال، ج 5، ص 14 به نقل از أغانى)
14. در خرائج به نقل از حارث همدانى آمده است: زمانى كه امير المومنين علیه السلام از دنيا رفت، مردم به نزد حسن علیه السلام آمدند و به وى گفتند: تو جانشين پدرت و وصىّ او هستى و ما فرمانبردارت هستيم؛ پس به ما فرمان بده. (إثباة الهداة، ج 5، ص 135)
گروه پنجم : اخبارى است كه در نوشتهها و خطبهها و جملات ماندگار امام حسن علیه السلام در طول زندگىشان به جاى مانده است .
1. امام حسن علیه السلام در خطبهاى در مورد زندگى پدرشان چنين فرمايد:
اى مردم، خداوند ما را براى خودش برگزيده است... و هيچ دولتى با ما سر ستيز ندارد، مگر آنكه عاقبت پيروزى از آنِ ما خواهد گشت و شما خبر آن را به زودى خواهيد دانست. (مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 151؛ كشف الغمة، ص 171؛ مروج الذهب فى خطب الحسن علیه السلام و أمالى شيخ طوسى، ص 150 و 63)
2. كلام ديگر امام حسن علیه السلام :
زمانى كه خداوند منّان و رحمان، فرايض را بر شما واجب ساخت، آنها را به خاطر نياز خود بر شما واجب نكرد؛ بلكه آن فرايض را از فرط رحمت و مهرش نسبت به شما، بر شما واجب كرد... خداوند حجّ و عمره و اقامه نماز و پرداخت زكات و ولايت ما اهل بيت را بر شما واجب دانست... و اگر محمّد صلی الله علیه وآله و جانشينانش از فرزندانش نبودند، شما همانند چهارپايان، سرگشته و هاج و واج مىمانديد و هيچگونه فريضهاى را تشخيص نمىداديد...
پس زمانى كه خداوند با قرار دادن جانشينان و سرپرستانى پس از پيامبرتان بر شما منّت نهاد، فرمود: «امروز دينتان را برايتان كامل ساختم و نعمتم را برايتان تمام كردم و اسلام را به عنوان دين برايتان پسنديدم.» (مائده (5) / 3) ازاينرو، خداوند بر گردن شما حقوقى را نسبت به اولياى خود قرار داد و به شما فرمان داد تا آن حقوق را به صاحبانش ادا كنيد...» (أمالى شيخ طوسى، ص 56؛ ينابيع المودة، ص 399)
3. امام حسن علیه السلام در خطبهاى بعد از شهادت پدرش، زمانى كه خود را براى بيعت آماده كرده بود، فرمود:
من از اهل بيتى هستم كه خداوند فرمانبردارى از آنها را در كتابش واجب كرده است... (كشف الغمة، ص 159؛ شيخ مفيد در إرشاد؛ ابنعبد ربه در العقد الفريد، ج 2، ص 6؛ مقاتل الطالبيين، ص 33؛ ابن أبىالحديد، ج 4، ص 11؛ يعقوبى، ج 2، ص 190؛ الاستيعاب ج 3، ص 48؛ هامش يعنى: الاصابة، اصول كافى، ج 1، ص 457؛ گنجى شافعى در كفاية الطالب، ص 32؛ الفصول المهمة، ص 166؛ مسعودى در اثبات الوصية، ص 119؛ الخرائج، ص 146؛ شيخ صدوق در امالى، شيخ طوسى در امالى، ص 169؛ در أعيان الشيعة به نقل از أبوالفرج اصفهانى ص 83؛ آورده و گويد: در ينابيع المودّة، ص 186 به نقل از حاكم نيز آورده است.)
4. ايشان همچنين در خطبهاى ديگر پس از آنكه مردم با وى بيعت كردند، فرمود :
ماييم حزب پيروزمندِ خداى. ما فرزندان و نزديكانِ رسولِ خدا و اهل بيتِ پاك و مطهر و يكى از دو ثِقلى هستيم كه رسول خدا در ميان امّتش باقى گذاشت و تالى كتاب خداييم كه تفصيل همه چيز در آن است و هيچ سخن باطلى در آن رخنه نكرده است. و كسى كه قصد تفسير آن را دارد بايد بر ما تكيه كند؛ چرا كه ما در تأويلِ قرآن، ترديد و گمان را كنار زدهايم و حقايق قرآن را كاملاً درك كرده و به مرحله يقين دست يافتهايم. اينك، از ما اطاعت كنيد؛ زيرا فرمانبردارىِ از ما، بهسان فرمانبردارىِ از خداوند عزّوجلّ و پيامبرش، بر شما واجب گشته است. خداوند عزّ و جلّ مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورديد، از خداوند و رسولش و اولىالامر اطاعت كنيد...» (مروج الذهب، باب خطبههاى امام حسن علیه السلام ؛ و أمالى شيخ طوسى، ص 73؛ البحار، ج 10، ص 100 به نقل از مجالس مفيد و امالى شيخ طوسى؛ ينابيع المودّة، ص 18 و 252)
5. امام حسن علیه السلام در خطبهاى پس از صلح با معاويه، در فضايل پدر و اهل بيتشان و نكوهش بنىاميّه چنين مىفرمايد:
... معاويةبن صخر پنداشته است كه من او را شايسته خلافت دانستهام و خود را شايسته خلافت نمىدانم. او دروغ گفته و سوگند به خداوند كه از نظر كتاب خدا و به گفته پيامبر، من شايستهترين شخص براى سرپرستى مردمم؛ امّا با وجود اين، ما اهل بيت، همواره ناشناخته مانده و مورد ستم واقع شدهايم... (أمالى شيخ طوسى، ص 10 تا 12؛ البحار، ج 4؛ باب احتجاج الحسن علیه السلام ؛ احتجاج، ص 150؛ كشف الغمة، ص 171؛ ابن أبىالحديد، ج 4، ص 16؛ ينابيع المودّة، ص 399)
6. ايشان در خطبهاى ديگر مىفرمايد:
جدّ مهربان و محبوبم رسول خدا فرمود كه سرپرستى كارها بايد به دست دوازده امام از اهل بيت و برگزيدگانش برسد. و هيچ يك از ما از دنيا نخواهد رفت مگر آنكه كشته يا مسموم گردد. (كفاية الأثر خراز قمى؛ البحار، ج 10، ص 101)
7. امام حسن علیه السلام در نامهاى به معاويه فرمود:
خداوند محمّد صلی الله علیه وآله را از سرِ رحمت بر جهانيان، برانگيخت و به وسيله او حق را آشكار كرد... زمانى كه پيامبر از دنيا رفت، مردم عرب درباره جانشينى وى به اختلاف افتادند و با هم ستيز كردند. قريشيان گفتند: ما خاندان و نزديكان پيامبريم و از اينرو، در جانشينى پيامبر با ما ستيز نكنيد؛ چرا كه ما شايسته اين مقاميم. قبائل عرب نيز اين حق را از آنِ قريش دانستند و حقّى را كه خداوند به ما داده بود و آنچه را خداوند مشخّص كرده بود، زير پاى خود نهادند. قريشيان در حقّ ما انصاف را رعايت نكردند؛ در حالى كه آنان در دين، صاحب فضيلت بوده و در اسلام، پيشتاز بودند؛ مايه شگفتى اين است كه تو ـ اى معاويه ـ در اين امر (امر خلافت)، با ما به ناحقّ سر ستيز دارى؛ حال آنكه نه حقّ شناختهشدهاى در دنيا دارى و نه پيشينه پسنديدهاى در اسلام... على علیه السلام از دنيا رفت و مسلمانان كار خود را به من سپردند؛ پس اى معاويه! خود را از عذاب خداوند نگاه دار. (ابن أبىالحديد ج 4، ص 9؛ كشف الغمة و مناقبِ شهر آشوب، ص 166؛ در نسخه مناقب اين چنين آمده است: «زمانى كه علىبن ابىطالب از دنيا رفت، سرپرستى امور پس از خود را به من سپرد.» حياة الحسن، ج 2، ص 26)
8. ايشان در نامهاى ديگر خطاب به معاويه مىفرمايد:
امّا بعد، پس خداوندِ بلند مرتبه، محمّد را رحمتى براى جهانيان و نيكىاى براى مؤمنان برانگيخت و او را براى همه مردم جهان قرار داد...
زمانى كه پيامبر از دنيا رفت، مردم عرب بر سر جانشينى وى و رسيدن به فرمانروايى با يكديگر نزاع كردند. قريشيان گفتند كه ما با پيامبر همقبيله و همخانوادهايم و ما از نزديكان و دوستانِ وى به حساب مىآييم؛ از اين روى، روا نيست كه با ما بر سر جانشينى پيامبر نزاع كنيد. مردم عرب نيز سخن قريش را پذيرفتند و در برابر كسانى كه با آنان بر سر خلافتِ پس از پيامبر نزاع داشتند، حق را به قريشيان دادند و به آنان آرى گفتند و خلافت را به آنها سپردند. سپس ما به انصاف با قريش احتجاج كرديم؛ به همان ادلّهاى كه قريش با مردم عرب احتجاج كردند.
زمانى كه ما، اهل بيتِ محمّد و نزديكان او، با آنها مجادله كرديم و خواستار رفتار منصفانه از آنها شديم، ما را از خلافت دور ساختند و دست به دست هم دادند و بر همگى ما ستم كردند و نسبت به ما خصومت ورزيدند.
پس خداوند به ما نويد داده است و او بهترين سرپرست و ياور ماست. ما از ستمگرانى كه ظالمانه بر ما چيره شده و حقّ ما را سلب كردهاند، در شگفتيم. اگر آنها صاحب فضيلت مىبودند و پيشينهاى خوب در اسلام داشتند، به دليل نگرانى كه نسبت به دين داريم، از نزاع با آنها خوددارى مىكرديم تا منافقين و گروههاى ديگر، راهى براى صدمه زدن به دين به دست نياوردند يا اينكه انگيزه و سببى براى به تباهى كشيدن دين نيابند. امروز بايد از تو اى معاويه ـ كه ظالمانه بر حقوق ما چيره شدهاى ـ در شگفت بود كه بر امرى غلبه يافتهاى كه به هيچ عنوان، شايشتگى آن را ندارى، و از طرف ديگر در دين نيز به نيكى و فضيلت شهرت ندارى و از هيچ پيشينه خوبى در اسلام نيز برخوردار نيستى... زمانى كه على علیه السلام از دنيا رفت... زمام حكومت بر مسلمانان پس از خود را به من سپرد؛ از اينرو، اى معاويه، لجاجتورزى در باطل را كنار بگذار و به آنانى كه با من بيعت كردهاند ملحق شو. تو خوب مىدانى كه در نزد خداوند و هر انسان ادب آموخته و حقنگهدار و هر دلِ توبهكنندهاى، من نسبت به تو، براى امر خلافت سزاوارترم... (ابن أبىالحديد، ج 4، ص 12؛ مقاتل الطالبيين، ص 37؛ الغدير، ج 10، ص 159 به نقل از مقاتل الطالبيين و جمهرة الرسائل و شرح النهج ابن أبىالحديد؛ حياة الحسن، ج 2، ص 30)
9. امام حسن علیه السلام در پاسخ به يكى از يارانش كه وى را بر سر سازش با معاويه سرزنش كرده بود، فرمود:
اى ابوسعيد، آيا من حجّتِ خداوند بر بندگانش و امامِ آنان پس از پدرم نيستم؟ ابوسعيد گفت: آرى. امام فرمود: آيا من كسى نيستم كه رسول خدا صلی الله علیه وآله درباره من و برادرم فرمود كه حسن و حسين اماماند، چه قيام كنند و چه قيام نكنند؟ ابوسعيد گفت: آرى. حضرت فرمود: اى ابوسعيد! پس من چه در حالت قيام و چه در حالت قعود، امام هستم. اى اباسعيد! علّتِ صلح من با معاويه همان علّتِ صلحِ رسول خدا با بنىضمرة و بنىاشجع و اهل مكّه است؛ زمانى كه رسول خدا از حديبيه بازگشت. آن قبايل نسبت به ظاهر (تنزيل) قرآن كفر ورزيدند و معاويه و يارانش نيز نسبت به تأويل قرآن در كفر به سر مىبردند. اى ابوسعيد! اگر من از جانب خداوند متعال، امام قرار داده شدهام، بنابراين، رأى و انديشه من درباره صلح يا جنگ نبايد نادرست باشد. (كفاية الأثر؛ إثباة الهداة، ج 5، ص 129. به نقل از علل الشرايع شيخ صدوق...)
10. امام مجتبى علیه السلام در پاسخ به برخى از ياران خود فرمودند:
آيا نمىدانيد كه من امام هستم و اطاعت از من بر شما واجب است... آيا نمىدانيد كه بر گردن همه ما (اهل بيت) وظيفهاى نهاده شده است كه بايد با سركشِ زمانمان بيعت كنيم؛ به جز امام قائم كه روح الله عيسىبن مريم پشت سر او نماز مىگزارد. (الاحتجاج، ص 150؛ اعلام الورى، ص 244؛ البحار، ج 10 و كفاية الأثر)
11. ايشان همچنين در نامهاى ديگر خطاب به معاويه مىفرمايد:
... از حقّ پيروى كن؛ در اين صورت، مىفهمى كه منم اهل حق.» (حياة الحسن علیه السلام ، ص 38؛ ابن أبىالحديد، ج 4، ص 13؛ مقاتل الطالبيين، ص 41؛ مناقب ابنشهر آشوب، ص 144، ج 2)
جملاتِ جاودانه بسيارى در اين زمينه وجود دارد كه همگى، آنچه را درباره امامت ياد كرديم بيان مىدارد.
از آنچه ياد كرديم روشن گشت كه پيامبر صلی الله علیه وآله و امير المومنين علیه السلام صريحاً امامت حسنين علیهماالسلام را نشان دادهاند.
حقير على احمدى ميانجى در تاريخ 17 شوال 1387 اين مطالب را به رشته تحرير درآورده است.
مطالب مشابه